قصد رفتن داري، بي بهانه برو
خاطره هاي افسانه اي را بيدار مكن.
صدايت همان صداست ، نگاهت بيگانه
اكنون كه ميروي بهتر كه صدايت هم بيگانه گردد.
توبسان گلي پرت شده در آغوش دريا،
موجها از روي تو خواهند غلطيد.
عشق دروغين تو ، چون سند ساختگي
هميشه بر ظاهرت حفظ خواهدشد.
چو راه ها ، بزير پاهايت بيفتم و التماست كنم
- اين امكان ندارد!
اجازه نخواهم داد وقارم نيز مانند قلبم بشكند،
چون حيات با ذلت ، زندگي نيست.
نمي گويم كه تو چو كوه بلندي ، سر فرود آر
نمي گويم كه تنها علاج مني.
نه محبت براي تو پول سياهي است
ونه من گدايم كه دست پيش تو بگشايم.
قصد رفتن داري ، راه باز و جاده دراز
جفتي چشم نگران تو خواهدبود.
رفتي !، اگر خواهي كه برگردي
جايگاهت متكايي پر از تيغ خواهدبود.
قصد رفتن داري ، هيچ مگو
دور شو، مانند دوردستها ، محو در مه
عاشق كدامين حسنم شدي و نتوانستي بگويي
حال صد عيب از من باز ميگويي.
![](/upload/k/khateratsokhte/image/10~3.jpg)
نظرات شما عزیزان:
|